تسلا-جریان برق متناوب
نیکلا تسلا انسان عجیب و مرموزی بود. او نابغهای بود که دنیا را وارد عصر مدرن کرد. با این وجود، در کتابها و رسانهها از او بندرت یاد میشود. در این داستان، چگونگی رابطه و همکاری او با توماس ادیسون و جرج وستینگهاوس و نیز تلاشش برای تولید جریان برق متناوب (AC) بیان میشود.
جریان برق متناوب، رادیو، ریموت کنترل و اشعهی ایکس، تنها نمونهای از اختراعاتی هستند که او به مردم جهان تقدیم کرد. تسلا قابلیتهای بالایی داشت. با این وجود و با تعداد بیشمار اختراعاتی که در طول عمرش از او حاصل شد، در تنگدستی از دنیا رفت. مهمترین اختراع تسلا ایجاد سیستمی بود که الکتریسیته را به شکل جریان متناوب (AC) تولید میکرد. سپس آن الکتریسیته را توسط خطوط انتقال نیرو، با همان ماهیت AC، به همه جا انتقال میداد. سیستمی که انسان مدرن برای رفع نیازش بعد از گذشت 130 سال، همچنان از آن استفاده میکند. بدون ظهور تسلا در آن دوره، این امکان وجود داشت که ما امروزه هنوز در دنیای تاریک زندگی کنیم.
کودکی تسلا
تسلا در سال 1856 در یک شهر کوچک که ما آنرا امروز به نام کروواسی میشناسیم، بدنیا آمد.(کشوری در مرکز و جنوبشرق اروپا). او از همان کودکی شخصیتی رویاپرداز داشت و نبوغ اختراع کردن را از همان دوران در وجود خود حس میکرد. مثلا در سن پنج سالگی، ایدهی ساخت یک آسیاب آبی به ذهنش خطور کرد. بنابراین، آنرا ساخت که از هرچه که تا آن زمان ساخته شده بود، بسیار متفاوت بود. اما ایدههایش همیشه موفق نبودند. مثلا، یکبار وقتیکه کم سن و سال بود، تلاش کرد که با کمک یک چتر، پرواز کند. اینکار را کرد و از روی پشتبام خانهاش پرید، اما سقوط کرد و آسیب دید. باری دیگر قصد داشت تا وسیلهای را بسازد تا به کمک نوعی سوسک بتواند به آن حرکت ببخشد. اما دوستش سوسکهایش را خورد و او را ناکام گذاشت.
نیکلا تسلا در طول عمرش از یک بیماری عجیب هم رنج میبرد. به این صورت که گاهی اوقات فِلَش نوری را در ذهن خود میدید. حتی گهگاهی از شدت بیماری، این نورها بصورت تصاویر مجازی در ذهنش ایجاد میشدند. در چنین مواقعی، تسلا قادر به تشخیص این تصاویر از واقعیت نبود. یکبار در کودکی در یکی از آن تصاویر، آبشار نیاگارا را دید که با ریزش آب بر روی یک چرخ گردان شبیه به چرخ آسیاب، آنرا میچرخاند. بعدها در مورد این ماجرا با عمویش صحبت کرد و وعده داد که روزی به آمریکا سفر خواهد کرد و آن خیال را در کنار آبشار نیاگارا محقق میکند.
مهاجرت به آمریکا
تسلا در سن 28 سالگی به آمریکا مهاجرت کرد. پس از ورود، سراغ مشهورترین مخترع آن زمان یعنی توماس ادیسون رفت تا برای او کار کند. وقتی وارد نیویورک شد فقط چهار سِنت در جیبش بود. علاوه بر آن، یک معرفینامه برای توماس ادیسون بهمراه داشت که یکی از شرکای تجاری ادیسون در اروپا برای او نوشته بود.
آشنایی و همکاری با توماس ادیسون
امروزه شهرت ادیسون بیشتر بخاطر اختراع لامپ است، اما واقعیت این است که او در طول عمرش بیش از هزار اختراع داشت. در آنزمان، ادیسون یک کارخانهی تولید برق داشت و موفق نیز بود. او سیستمی را اختراع کرده بود که الکتریسیته را به شکل جریان مستقیم (DC) تولید کرده و توسط خطوط انتقال نیرو، با همان ماهیت DC انتقال میداد.
وقتی ادیسون تسلا را دید، فهمید که با یک نابغه طرف است و به هوش سرشار او پی برد. بنابراین، تصمیم گرفت که او را به خدمت بگیرد. او به تسلا پنجاه هزار دلار پیشنهاد داد تا کارخانهی برقش را ارتقا ببخشد. پنجاه هزار دلار در آنزمان معادل یک میلیون دلار امروز بود. تسلا برای ادیسون مشغول بکار شد و سخت کار کرد. او بمدت یکسال هر روز بدون تعطیلی، از صبح ساعت 5:30 تا 10:30 شب کار میکرد. سرانجام، تسلا کارخانهی برق ادیسون را ارتقا داد که همین امر سبب ثروتمندتر شدن توماس ادیسون شد. ادیسون بعد از این ماجرا ثروت زیادی اندوخت. اما وقتیکه با تسلا مواجه شد که از او طلبِ پنجاه هزار دلار پولش را میکرد، به او نیشخندی زد و گفت: “نیکلا، کدام پول؟!! من با تو شوخی کردم. این مشکل توست که از شوخ طبعی آمریکاییها چیزی سر در نمیآوری!!”
جدایی از توماس ادیسون
تسلا دیگر سراغ آن پول را نگرفت اما شدیدا ناراحت و غمگین شد. دیگر نمیتوانست به ادیسون اعتماد کند، از این رو، او را ترک کرد. تسلا یک مهندس بود و از کروواسی به امید کار با ادیسون به آمریکا مهاجرت کرده بود. از طرف دیگر، در آنزمان بجز ادیسون کسی نمیتوانست شغل مورد نظر تسلا را تامین کند. بنابراین، پس از رها کردن همکاری با ادیسون، برای مدتها بیکار ماند. از این رو، مجبور شد به کار دیگری تن دهد. آن کار، حفاری زمین با بیل و کلنگ بود، آنهم برای عبور خطوط انتقال برق DC کارخانهی ادیسون که خود تسلا باعث ارتقا و حیات مجدد آن شده بود!!
ناکارآمدی جریان برق DC
در آنزمان ادیسون با یک مساله دست و پنجه نرم میکرد. مشکل این بود که جریان برق مستقیم یا DC یک روش کارآمد و بهینه برای انتقال نبود. بدین معنا که جریان مستقیم تنها برای مسافتهای کوتاه کارآیی داشت. استفاده از آن سیستم برای مسافتهای بلند باعث افت ولتاژ و ضعف جریان میشد. برای جبران این ناکارآمدی، ادیسون مجبور بود در فواصل کوتاه اقدام به ایجاد کارخانههای برق متعدد کند. این یعنی صرف کردن هزینهی سرسامآور برای بهرهمند شدن مردم ایالات متحده از موهبت برق. از این رو، پرداخت هزینههای اضافی از جیب خود مردم باید صورت میگرفت. ضمناینکه انجام اینکار بسیار زمانبر نیز بود. البته تعدد زیاد این کارخانهها برای ادیسون پول و ثروت بیشتری بهمراه داشت.
آشنایی و همکاری با وستینگهاوس
نیکلا تسلا اما در این میان یک ایده داشت. او معتقد بود که جریان برق متناوب (AC) که کسی جز خود او از آن چیزی نمیدانست، روشی بسیار کارآمد برای تولید برق و انتقال آن به سرتاسر کشور است. او بدنبال شخصی ثروتمند میگشت که در این راه یعنی تولید و انتقال برق متناوب (AC) سرمایهگذاری کند. پس از تلاش فراوان، سرانجام موفق شد تا شخص مورد نظرش را پیدا کند. آن شخص کسی نبود بجز جرج وستینگهاوس. او در آن زمان یک تاجر بسیار ثروتمند بود. سرانجام همکاری این دو نفر جواب داد. جریان برق متناوب تولید شد که بمراتب ارزانتر، امنتر و کارآمدتر بود.
اما ادیسون در سوی دیگر ماجرا قرار داشت. او متوجه شد که چنانچه جریان برق متناوب (AC)تسلا بتواند در نظر همهی مردم آمریکا و سرمایهگذاران مورد قبول واقع شود، باعث ورشکستگی شدیدش خواهد شد. از این رو، دست بکار شد و به شروع به انتقاد از تسلا و اختراع او در سرتاسر ایالات متحده کرد. این دعوا بین این دو مخترع به نام “جنگ جریان“ معروف است. ادیسون هرجا وارد میشد شروع به بدگویی از تسلا و اختراعش میکرد. او مردم را میترساند و میگفت جریان برق متناوب (AC) تسلا بسیار خطرناک است و باعث برقگرفتگی و مرگ مردم خواهد شد. اما حقیقت چیز دیگری بود. جریان متناوب (AC) بسیار امنتر و کارآمدتر بود.
جنگ جریان
ادیسون انتقاداتش را ادامه داد. او اقدام به مسافرت به سرتاسر کشور کرد و هرجا ورود میکرد، شروع به معرکهگیری کرده و مردم را دور خود جمع میکرد. با آوردن حیوانات بیچاره به آن تجمعات و اتصال برق به آنها باعث مرگشان میشد تا در این رقابت پیروز شود و حرف خود را اثبات کند. در این میان تعداد زیادی گربه، سگ، خوک و حتی یک فیل با بیرحمی کشته شدند.
البته ادیسون در این قاءلهای که به راه انداخته بود، فقط وانمود میکرد که برق AC باعث مرگ میشود. و صحبتی از اینکه برق DC هم میتواند منجر به مرگ شود، نمیکرد. در این بین فکری به ذهن ادیسون رسید. او مقامات نیویورک را قانع کرد تا از قابلیت مرگآور بودن جریان برق AC، برای ساخت نخستین صندلی الکتریکی بمنظور اعدام متهمین استفاده کند. هدفش این بود تا بیشتر بتواند حرفش را به کرسی بنشاند. این اختراع جدید ادیسون یک روش دردناک و تدریجی برای اعدام بود.
آغاز تولید برق متناوب (AC)
در آنسوی دیگر ماجرا، تسلا اما به آرامی داشت هدف خود را پیش میبرد و به پیروزی در این دعوا نزدیک میشد. سرانجام در سال 1893، تخیل دوران کودکیاش به واقعیت پیوست. تسلا و وستینگهاوس یک قرارداد را با دولت ایالات متحده منعقد کردند. دولت آنها را موظف کرد که یک نیروگاه تولید برق متناوب AC در کنار آبشار نیاگارا بسازند. او فقط در طی یک روز توانست مقدار برقی را تولید کند که بیشتر از مجموع همهی نیروگاههای برق دنیا بود. در همان سال، وستینگهاوس توانست یک قرارداد دیگر با دولت ببندد که برق مورد نیاز “نمایشگاه بینالمللی شیکاگو” را تامین کند. آن نمایشگاه، بزرگترین نمایشگاه در زمینهی صنعت برق و الکتریسیته در همهی جهان بود. حالا، همه دیگر میدانستند که جریان برق AC تسلا بسیار کارآمدتر و بهتر از جریان برق DC ادیسون است. در نهایت “جنگ جریان” پایان یافت و تسلا پیروز شد.
وستینگهاوس و خطر ورشکستگی
در این فرایند، تسلا یک قرارداد با وستینگهاوس بست. هدفش این بود که بخشی از سودی که در آینده قرار است از تولید برق AC نصیب او شود، به بعنوان حق اختراع به تسلا برسد. این قرارداد میتوانست منجر به ثروتمند شدن تسلا شود. اما تصمیمات اقتصادی و تجاری ضعیفی که وستینگهاوس میگرفت، مانع از آن شد. وستینگهاوس در یک مقطع زمانی به خاطر اشتباهاتی که مرتکب شد، در معرض از دست دادن تمام شرکت و ثروتش قرار گرفت و از تسلا کمک خواست.
تسلا میتوانست شاهد ورشکستگی وستینگهاوس و از دست دادن شرکتش باشد بیآنکه خودش متوجه ضرری گردد. او میتوانست با شخصی دیگر بعنوان صاحب جدید کمپانی قرارداد ببندد و بدنبال آن ثروتمندترین فرد جهان شود. اما در عوض دلش برای وستینگهاوس سوخت و در یک حرکتی که در آنزمان شهرهی عالم شده بود، اقدام به پارهکردن قراردادش با وستینگهاوس کرد. بنابراین، از همهی سودی که میتوانست در آینده نصیبش شود دست کشید تا کمپانی وستینگهاوس را نجات دهد.
تلاش برای ساخت رادیو
تسلا هیچوقت به پول اهمیتی نمیداد. ذهن او همیشه درگیر نوآوری بود و او را بسمت اختراع بعدی سوق میداد. بعد از آن ماجرا، او شروع به کار بر روی ساخت رادیو کرد. امروزه مردم بدلیل عادی شدن این اختراع، دیگر به شگفتانگیز بودن مکانیزم کار رادیو فکر نمیکنند. اما در دوران تسلا، انتقال اطلاعات از طریق هوا و بدون سیم تقریبا چیزی شبیه به جادو بود.
دوباره، نبوغ تسلا باعث جذب سرمایهگذاران شد. یک نفر پیدا شد و در اختیار او پول گذاشت تا ایدهاش را پرورش دهد. اما ضعف تسلا این بود که هیچوقت نمیتوانست مانند یک تاجر و سرمایهدار واقعی فکر کند. به این دلیل که همیشه درگیر کار بر روی پروژههایش بود. رویایش این بود تا شبکهای از انرژی رایگان و بدون محدودیت ایجاد کند تا تمام دنیا را به هم متصل کند و مقدار زیادی از عمرش را روی آن ایده کار کرد. او آنقدر در این پروژه مشغول شده بود که رقابت در اختراع رادیو را به یک دانشمند ایتالیایی به نام “مارکونی” باخت. مارکونی تبلیغات زیادی به راه انداخته بود. او سعی کرد تا به دنیا القاء کند که رادیو را خودش اختراع کرده است. اما واقعیت این بود که او ایدهی نیکلا تسلا را دزدیده بود.
ساخت اسلحه اشعهی X
رویای دیگر تسلا این بود که اسلحهای مرگبار تولید تا با آن رعدوبرق شلیک کند. از آنجاییکه تسلا قلبن انسانی صلح جو بود، از ادامهی ساخت این سلاح منصرف شد و آن را کنار گذاشت. پس از مرگش، پلیس ایالات متحده به منزلش یورش برد تا تمام اطلاعات، کاغذها و تحقیقاتش را از بین ببرد تا دیگر کسی نتواند ایدههایش را بدزدد و آن سلاح مرگبار را بسازد.
خصوصیات شخصیتی تسلا
تسلا با وجود ذهن شگفتانگیزش، همیشه از او بعنوان یک انسان عجیب یاد میشد. رفتار او بگونهای بود که بیشتر مردم فکر میکردند که دیوانه است. او همیشه عادت داشت تا مجموع حجم غذاهای مصرفیاش را محاسبه کند. مرموزترین و عجیبترین کارش این بود که عادت داشت تمام کارهایش را طوری انجام دهد تا در “مضرب 3” قرار گیرد. دلیل این کار هنوز بی پاسخ مانده است. نزدیکترین پاسخ این است که او به وجوهی از این جهان اعتقاد داشت که ساز و کارش را در مضرب 3 میدید. احتمالا معتقد بوده است که امور کاینات در این اعداد انجام میشود. (3، 6، 9، 12، 15، 18،…). کسی چه میداند، شاید حق با تسلا بوده باشد.
امروز اگر تسلا زنده بود احتمالا به خاطر این رفتارش، به او بیماری “اختلال وسواسی اجباری” (Obsessive-Compulsive Disorder) را نسبت میدادند. نوعی اختلال که با افکار اجباری بیش از حد و وسواسی و تکراری همراه است که میتوانند تأثیر بسزایی در زندگی افراد داشته باشد.
زندگی شخصی و مرگ تسلا
تسلا هرگز خانهای برای خود نداشت و همیشه در مسافرخانهها زندگی میکرد. او هیچوقت ازدواج نکرد و درگیر هیچ رابطهی عاشقانهای هم نشد. از اینکه موهای خودش یا کسی دیگر را لمس کند یا حتی با دیگران دست بدهد، واهمه داشت. اطرافش همیشه انسانهای ثروتمند و مشهور پرسه میزدند اما صمیمیترین دوستانش کبوترها بودند. همیشه در برقراری ارتباط با مردم دچار ضعف بود و از آنها دوری میکرد. با این وجود در پی این بود که به مردم دنیا کمک کند تا زندگیشان را تسهیل شود. پس از مرگش برایش یک مراسم سوگواری ترتیب دادند. یک دانشمند در این مراسم حضور پیدا کرد و در سخنرانی که داشت اعلام کرد: “بدون تسلا و اختراعاتش چرخهای صنعت متوقف میشدند، اتومبیلها و قطارها از حرکت میایستادند، شهرها در تاریکی باقی میماندند و کارخانهها ساخته نمیشدند.”
امروزه تصور دنیایی بدون جریان برق AC تسلا ناممکن است. سیستمی که همچنان دارد کار میکند. هر چراغی که روشن است، هر تلویزیون، کامپیوتر و یا هر وسیلهی برقی که داریم استفاده میکنیم، بدون ظهور تسلا و نبوغی که داشت ممکن نبود.
ترجمه: مهدی غضنفری
1 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
سلام
بسیار عالی بود
سپاس بیکران